و اینک برایت مینویسم و برای آخرین بار هم مینویسم...
با قلمی از خاکستر وجودم و کاغذی از خاکستر عشق سوخته ام...
رنگ نوشته هایم همرنگ خون چکیده از قلبم و نور اتاقم برخاسته از شعل? آتش درونم...
نوشته هایم حکایت میکند از:
ماندن و انتظار من ، رفتن و بی وفایی تو...
بی قراری من ، بی خیالی تو...
سرگردانی من ، راحتی تو...
فریاد من ، سکوت تو...
التماس من ، دلسنگی تو...
گریه من ، خنده تو...
حسرت من ، شادی تو...
مرگ من ، زندگی تو...
و...
یادت باشد دلت که شکست
سرت را بالا بگیری ... تلافی نکن، فریاد نزن، شرمگین نباش ... حواست باشد، دل شکسته گوشه هایش تیز است ... مبادا دل و دست ادمی را که روزی دلدارت بود زخمی کنی ... مبادا فراموش کنی روزی شادیش ارزویت بود ... صبور باش و ساکت ... بغضت را پنهان کن ... و رنجت را پنهان تر ...
تو دلم نقل یه حرفایی هست مرد ویرون بشه خیلی حرفه ...............................................
که بگم میری نگم میمیرم
بعضیا بدجوری عاشـــق میشن
عشـــق یعنی تو بمون من میرم
تو که میری نفســم میگیره
همه ی خستــگی ات یه جا چند
تو بخندی همه چی حل میشه
تو بخندی همه چی خوبه
بخند ....
همه چی خوبه فقط دلتنگم
آخه هیچی مثل دلتنگی نیست
دوتا دریاچه تو چشماته ولی
هیچ دریاچه ای این رنگی نیست
هنوزم دور خودم میچرخم
من و این عقربه ها هم دردیم
ساعتا از سر هم رد میشن
ما فقط میریم و برمیگردیم
تو که رفتـــی و رسیـــدی به بـــهار
هنوز اینجا سر کوها برفه
آخرش عشـــــق تو ویرونم کرد